دغدغه های کاری....

ساخت وبلاگ

یکی از دانشگاه هایی که تدریس میکنم دانشگاه دولتی و بسیار معتبری هست. رییس دانشکده آقای دکتر "ع" هم بسیار آدم محترم و قدرشناسی هست. و خیلی هم با احترام با من برخورد میکنن. چند وقت پیش تماس گرفتن بعد از کلی قدرشناسی و قدردانی از زحمات من! گفتن که قراره یکی دیگه از دانشکده ها هم به کلاسهای شما اضافه بشه و اونجا هم تدریس داشته باشید چون در حال حاضر بین اساتید فقط شما شایستگی لازم رو دارید. 

خب من زیاد تو قید وبند این نیستم که کسی ازم تعریف  تمجید کنه یا قدردانی کنه یا حتی نکنه. من همیشه تدریس رو دوست داشتم و همیشه با قلبم درس دادم و برای قلبم. نه بخاطر مسائل مالیش نه هیچ  چیز دیگه ای. حتی پارسال وقتی یکی از دانشجوهام گفت استادشما خیلی معروفینا حتی تو قزوین هم شما رو میشناسن و به من گفتن که با شما کلاس بردارم، یا اون دانشجوم که گفت خواهرم از اهواز زنگ زده گفته حتما با شما درس بردارم ،  درحالیکه من هیچوقت جز تهران جای دیگه ای تدریس نداشتم، برای خودم هم جالب و تعجب اور بود چون حتی هیچ وقت تو قید و بند معروف شدن و اسم در کردن نبودم ! 

القصه این اقای دکتر "ع" که همیشه به شدت از من قدردانی کردن به من اطمینان دادن که اون یکی دانشکده هم از ترم تابستون به کلاسهای شما اضافه میشه و کلی هم سفارش  کردن که کسی از این ماجرا خبر دار نشه فعلا چون فکر میکنن ما برای شما پارتی بازی کردیم و دیگه به شایستگی و کیفیت کار شما فکر نمیکنن. خب من طبیعیه که خوشحال شده بودم بهرحال کیه که از پیشرفت کردن خوشحال نشه. و دیگه با اون اطمینانی که آقای دکتر داده بودن منتظر بودم که این یکی دانشکده هم به کلاسهام اضافه بشه. تا روز یکشنبه که مسئول آموزش زنگ زد واسه شروع کلاسها هماهنگ کنه و وقتی گفت فقط دانشکده خودمون راستش یکمی جا خوردم چون دکتر به من اطمینان صد در صد دادن که اون یکی  دانشکده هم به کلاسهای من اضافه میشه. ولی خب سعی کردم سریع با قضیه کنار بیام و وقتی احساسم رو زدم کنار و منطقی فکر کردم به این نتیجه رسیدم که من که این دانشکده ای که هستم خیلی راضیم ، هم از کادر مسئولین هم از همکارها، همه جوره هم با من همکاری میکنن ، مسیرش هم نزدیکتره اون یکی دانشکده خارج از دانشگاهه و حدودا 45 دقیقه راهش دورتره و خب برای من که  باید از کرج برم تهران مسلما 45 دقیقه بیشتر،  زمان خیلی زیادی برای رفت و آمد هست. و خیلی زود با قضیه کنار اومدم و به نوعی فراموشش کردم. تا امروز تل*گرام*  رو چک کردم دیدم که  که تو گروه  دانشگاه که همیشه شروع کلاسها رو اعلام میکنن اسم همه همکارهای من تو اون یکی دانشکده هست جز خودم که دکتر "ع" اونهمه اصرار و تاکید فراوان داشتن که من اونجا هم تدریس داشته باشم...... راستش خیلی ناراحت شدم. نه به خاطر کلاسها ، خب من تو همین دانشکده خیلی راحتم و حاضر نیستم  برم دانشکده دیگه ای و خوشحال هم هستم که در جمع همکارها موندم حتی با رییس اموزش و مدیر گروه هم خیلی راحت و صمیمی ام، ناراحتیم بخاطر اینه که اولا از دکتر توقع نداشتم یه جورایی زیر حرفش بزنه و اینکه همه همکارانی که دکتر به گفته خودش تدریس شون رو قبول نداشت و از نظر ایشون فقط من اون شایستگی رو داشتم که اونجا تدریس کنم ، اسمشون تو لیست اساتید اون یکی دانشکده هست..... 

نمیدونم واقعیت ماجرا چیه و چرا حرفهای دکتر با واقعیتی که هست اونهمه تفاوت داشت، فعلا هم نمیخوام قضاوت کنم  دکتر رو ، شاید دلیل معقولی برای این کارشون داشته باشن اما بهرحال ته دلم یکم آزرده خاطر شدم. بوی دو رنگی میشنوم یه جورایی. من به شخصه آدم رکی هستم. اگه طرف مقابلم از نظر من موردی برای تعریف نداشته باشه ، تعریف بیخودی ازش نمیدم. آدم مثبت نگری هستم البته و سعی ام اینه که اگه شده یک نکته مثبت در طرف مقابلم ببینم و بهش گوشزد کنم اما اگر یک مورد داشت همون یک مورد رو میگم و دیگه بی خودی و به دروغ هی موارد رو زیاد نمیکنم. اگر هم برای کسی احترام قائل باشم حتما بی پروا به رو میارم و بهش میگم که چقدر براش احترام قائلم. در کل ساده و صمیمی  ام و همیشه از صمیم قلبم حرف میزنم. همه اطرافیان میدونن حرفی که من میزنم ذره ای توش ریا نیست و کاملا صادقانه است هر چی به زبون میارم ، حرف قلبمه. ریا و دو رویی تو رفتار  وحرفهام وجود نداره و هیچ وقت هم به کسی وعده سر خرمن نمیدم . اینه که وقتی مورد ریا و دو رویی قرار میگیرم خیلی ناراحت میشم. 

صبح هم زنگ زده بودم  با رییس اموزش در باره یه موضوعی صحبت کنم خواستم این مورد رو هم درمیون بگذارم  اما سرشون شلوغ بود و من هم ترجیح دادم وقتشون رو نگیرم و فقط اون موضوع مهمتر رو گفتم . جلسه بعدی کلاسم یکشنبه است  ، با رییس اموزش صحبت میکنم شاید ایشون اطلاع داشتن از مسائل پشت پرده.....  

فعلا تا چیزی دستگیرم نشده ترجیح میدم قضاوت نکنم. 

امیدوارم شرایط ایده آلی پیش بیاد بتونم زودتر هیات علمی شم و به یه ثبات کاری برسم تا از این دست دغدغه های حق التدریسی راحت شم ......

عصر پاییزی.......
ما را در سایت عصر پاییزی.... دنبال می کنید

برچسب : دغدغه,های,کاری, نویسنده : 1berangezendegi1 بازدید : 10 تاريخ : شنبه 28 مرداد 1396 ساعت: 15:28